ناگهان گریه ام گرفت

از یاد نبر که از یاد نبردمت!

از یاد نبر که تمام این سالها،

با هر زنگِ نا به هنگام تلفن از جا پریدم،

گوشی را برداشتم

و به جا صدای تو،

صدای همسایه ای،

دوستی،

دشمنی را شنیدم!

از یاد نبر که همیشه،

بعد از شنیدن ش آهنگِ «جان مریم»

در اتاق من باران بارید!

از یاد نبر که - با تمام این احوای-

همیشه اشتیاق تکرار ترانه ها با من بودى

همیشه این من بودم

که برای پرسشی ساده پا پیش می گذاشتم!

همیشه حنجره من

هواخواهِ خواندن آواز آرزوها بود!

همیشه این چشم بی قرار...

 

- یک نفر صدای آن ضبط لاکردار را کم کند !

تصور کن .                               شاعر یغما        واجرا از         سیاوش

تصوّر کُن اگه حتا تصوّر کردنش سخته،

جهانی که هر انسانی تو اون خوش بخته خوش بخته

 

جهانی که تو اون پولُ نژادُ قدرت ارزش نیست

جواب هم‌صدایی‌ها پُلیسِ ضدِ شورش نیست

 

نه بُمبِ هسته‌یی داره، نه بُمب‌افکن، نه خمپاره

دیگه هیچ بچّه‌یی پاشُ روی مین جا نمی‌ذاره!

 

همه آزادِ آزادن! همه بی‌دردِ بی‌دردن!

تو روزنامه نمی‌خونی، نهنگا خودکشی کردن!

 

جهانی رُ تصوّر کُن، بدونِ نفرتُ باروت

بدون ظلمِ خودکامه، بدونِ وحشتُ تابوت

 

جهانی رُ تصوّر کُن، پُر از لبخندُ آزادی

لبالب از گلُ بوسه، پُر از تکرارِ آبادی

 

تصوّر کن اگه حتی تصوّر کردنش جُرمه

اگه با بُردنِ اسمش گلو پُر میشه از سُرمه!

 

تصوّر کن جهانی رُ که توش زندان یه افسانه‌س

تمامِ جنگای دنیا شُدن مشمولِ آتش‌بَس!

                 

کسی آقای عالم نیست، برابر با همَن مَردُم

دیگه سهمِ هر انسانه تنِ هر دونه‌ی گندم

 

بدون مرزُ محدوده! وطن یعنی همه دنیا!

تصوّر کن تو می‌تونی بشی تعبیرِ این رویا!

کباب چرب پایتخت از یغما

کبک‌ بودیم‌ وُ کلاغ‌ شدیم‌ ، خورشید بودیم‌ چراغ‌ شدیم‌

جنگل‌ بی‌ حصار بودیم‌ ، حالا یه‌ دونه‌ باغ‌ شدیم‌

چشمامون‌ُ بسته‌ بودیم‌ یه‌ سفره‌ی‌ بزرگ‌ِ شهر

دست‌ که‌ به‌ سفره‌ رفت‌ ولی‌ با یه‌ ملاقه‌ داغ‌ شدیم‌

 

گندمای‌ مزرعه‌مون‌ خوشه‌های‌ طلایی‌ داشت‌

دستای‌ ما تو دل‌ِ خاک‌ نهال‌ِ سادگی‌ می‌کاشت‌

آب‌ِ زلال‌ِ چشمه‌مون‌ شیرِ ستاره‌ بود ولی‌

قصه‌ی‌ چاه‌ِ آب‌ِ شهر فکرا رُ راحت‌ نمی‌ذاشت‌

 

مش‌ رمضون‌ ! دیدی‌ تو شهر رو گُرده‌ی‌ ما زین‌ زدن‌ ؟

دیدی‌ که‌ پهلوونا رُ با یه‌ کلَک‌ زمین‌ زدن‌ ؟

غول‌ِ سیاه‌ِ وسوسه‌ غیرت‌ِ ما رُ خورده‌ بود.

کباب‌ِ چرب‌ِ پایتخت‌ گوشت‌ِ الاغ‌ِ مُرده‌ بود.

 

چشمه‌ بودیم‌ سراب‌ شدیم‌ ، بره‌ بودیم‌ کباب‌ شدیم‌

ستاره‌ بودیم‌ توی‌ شب‌ اما یهو شهاب‌ شدیم‌

تو غربت‌ِ آهن‌ُ دود کوه‌ غرورمون‌ شکست‌

کوپن‌فروش‌ِ خسته‌ی‌ میدون‌ِ انقلاب‌ شدیم‌

 

دیدی‌ چه‌ ساده‌ گم‌ شدن‌ آرزوهامون‌ توی‌ باد ؟

آخ‌ ! چی‌ می‌شه‌ که‌ نون‌ِ دِه‌ باز توی‌ سفره‌مون‌ بیاد ؟

اما نه‌ پای‌ رفتن‌ُ نه‌ روی‌ برگشتنی‌ هست‌

زندگیمون‌ همین‌ شده‌ ، خنده‌ کم‌ُ گریه‌ زیاد

 

مش‌ رمضون‌ ! دیدی‌ تو شهر رو گُرده‌ی‌ ما زین‌ زدن‌ ؟

دیدی‌ که‌ پهلوونا رُ با یه‌ کلَک‌ زمین‌ زدن‌ ؟

غول‌ِ سیاه‌ِ وسوسه‌ غیرت‌ِ ما رُ خورده‌ بود

کباب‌ِ چرب‌ِ پایتخت‌ گوشت‌ِ الاغ‌ِ مُرده‌ بود

تو جوونیم......

تو جوونیم کسی رو دوست داشتم، دختری که چشاش آبی بود

پدرش تو اورکت آمریکایی، پشتِ ته ریشِ انقلابی بود

 

مادرش مرز کفر و ایمان بود، شب دعای کمیل گوش می داد

روزا که مردِ خونه بیرون بود، دل به آهنگای گوگوش می داد

 

کوچه مون زخم جیره بندی داشت، بخشی از روزمون توی صف بود

گاهی موشک به خوابمون می خورد، حال و روز همه مزخرف بود

 

فکر و ذکرم چشای اون بودن، علت رویاهای قبل از خواب

شوق دررفتن از دبیرستان، میل جادو شدن به سحرِ کتاب

 

من پر از شعر شاملو بودم، تا مبادا شریعتی خون شم

تا مبادا تکاملم کم شه، تا مبادا دوباره میمون شم

 

و جلال اسم یه اتوبان بود، یه اتوبان به سمتِ بدبختی

پس مصدق، ولی عصر شد و قلعه شد پارکِ پهلوان تختی

 

غرق بودم تو فیلمای بتاماکس، تو هالیوود دروغ راوی بود

وقتی دلتنگ اون چشا بودم، بهترین فیلم ماوی ماوی بود

 

پدرش سایه مو با تیر می زد، جای اسمم صدا می زد: کمونیست

می گفت هر کس زنت شه تا دینِ زنده گیشو یه لحظه راحت نیست

 

شرطش این بود برم به سربازی، بلکه یه آدم حسابی شم

بلکه نور خدا بتابه بهم، بی خیال چشای آبی شم

 

سر من بوی قرمه سبزی داشت، بوی ممنوع ساز و فیلم و کتاب

مملکت بوی دیگه ای می داد، میکسِ بوی جوراب و عطر گلاب

 

آخرش کار من به حبس کشید، آخرش فکرم از سرش افتاد

زبون سُرخِ من تو اون روزا، سر سبزو به بادِ محبس داد

 

تو جوونیم کسی رو دوست داشتم، دختری که چشاش آبی بود

اون که یک هفته قبل از آزادیم، زن یه آدم حسابی بود

شاعری ....

یک روز،

بل‌که پنجاه سالِ دیگر

موهای نوه‌ات را نوازش می‌کنی

در ایوانِ پاییز

و به شعرهای شاعری می‌اندیشی

که در جوانی‌ات

عاشقِ تو بود.

 

شاعری که اگر زنده بود

هنوز هم می‌توانست

موهای سپیدت را

به نخستین برفِ زمستان تشبیه کند

و در چینِ دور چشمانت

حروفِ مقدسِ نقر شده بر کتیبه‌های کهن را بیابد...

 

یک روز

بل‌که پنجاه سالِ دیگر

ترانه‌ی من را از رادیو خواهی شنید

در برنامه‌ی مروری بر ترانه‌های کهن شاید

و بار دیگر به یادخواهی آورد

سطرهایی را

که به صله‌ی یک لب‌خند تو نوشته شدند.

تو مرا به یاد خواهی آورد بدون شک

و این شعر در آن روز

تازه‌ترین شعرم برای تو خواهد بود ...

قول مید هم از یغما

به نقطه ای نامعلوم که خیره می شوی،

تمام ستاره های آسمان

بر سرم شهاب می شوند!

بیا لحظه ای به طعم ِ شیر ِ مادرانمان بیندیشیم!

به سر براهی ِ سایه های همسایه!

به کوچ ِ کبوتر،

به فشفشه های خاموش،

به ونگ ونگ ِ نخست و بنگ بنگ ِ آخرین...

هر دو سوی ِ چوب ِ زندگی خیس ِ گریه است!

فرقی میان زادن ِ نوزاد و پاره کردن ِ پیله و رسیدن سیبها نیست!

کسی صدای پروان ها را نمی شنود،

وقتی با سوزن ِ ته گرد

به صلیبشان می کشند!

کسی گریه درخت را

به وقت ِ چیدن ِ سیبهایش نمی بیند!

ولی یک روز،

یک روز ِ خدا

چشمها بیدار و گوشها شنوا می شوند،

هیچ دستی برای شکار پروانه ها تور نمی بافد،

سیبهای رسیده از درخت می افتند

و تو دیگر،

به آن نقطه تار ِ نامعلوم،

خیره نمی شوی!

خواهش میکنم از یغما

آنقدر بی خیال از بازنگشتنت گفتی،

که گمان کردم سر به سر ِ این دل ِ‌ساده می گذاری!

به خودم گفتم

این هم یکی از شوخی های شاد کننده ی توست!

ولی آغاز ِ آواز ِ بغض ِ گرفته ی من،

در کوچه های بی دارو درخت ِ خاطره بود!

هاشور ِ اشک بر نقاشی ِ چهره ام

و عذاب ِ شاعر شدن در آوار هر چه واژه ی بی چراغ!

دیروز از پی ِ گناهی سنگین، گذشته را مرور کردم!

از پی ِ تقلبی بزرگ، دفاترِ دبستان را ورق زدم!

باید می فهمیدم چرا مجازاتم کرده ای!

شاید قتل ِ مورچه هایی که در خیابان

به کف ِ کفش ِ من می چسبیدند،

این تبعید ناتمام را معنا کند!

ا شیشه ای که با توپ ِ سه رنگ ِ من،

در بعدازظهر تابستان ِ هشت سالگی شکست!

یا سنگی که با دست ِ من

کلاغ ِ حیاط ِ خانه ی مادربزرگ را فراری داد!

یا نفری ِ ناگفته ی گدایی، که من

با سکه ی نصیب نشده ی او برای خودم بستنی خریم!

وگرنه من که به هلال ابروی تو،

در بالای آن چشمهای جادویی جسارتی نکرده ام!

امروز هم به جای خونبهای آن مورچه ها،

ده حبه قند در مسیر ِ مورچه های حیاطمان گذاشتم!

برای آن پنجره ی قدیمی شیشه ی رنگی خریدم!

یک سیر پنیر به کلاغ خانه ی مادربزرگ

و یک اسکناس ِ سبز به گدای در به در ِ خیابان دادم!

پس تو را به جان ِ جریمه ی این همه ترانه،

دیگر نگو بر نمی گردی!

شا عران  از  یغما

پینوشه نیستم

که نودُ یک ساله بمیرم

در بستری از ابریشم و الماس...

در روزگارِ ما

تنها خودکامه گان

از مرزِ هشتاد ساله گی می گذرند

و شاعران

پیش از پنجاه ساله گی سکته می کنند

با مهرِ سوزنی بر ساعد

یا از نفس تنگی می میرند

با بافه ی سیمی بر گلو...

 

مرگِ من

پیش از به آخر بردنِ یک آواز اتفاق می افتد

آوازی سپیدمو

که از گلوی قناریِ جوانی

گل می کند.

برج از  ی  غ  م  ا   گ  ل  ر  و ی  ی

دارن‌ یه‌ بُرجی‌ می‌سازن‌ با ده‌ هزار تا پنجره‌

می‌گن‌ که‌ قدِ برجشون‌ از آسمون‌ بُلن‌تره‌

 

برای‌ ساختنش‌ هزار هزار درخت‌ُ سر زدن‌

پرنده‌های‌ بی‌درخت‌ از این‌ حوالی‌ پَرزدن‌

 

می‌گن‌ که‌ این‌ برج‌ِ بلند باعث‌ِ افتخار ماس‌

حیف‌ که‌ کسی نمی‌دونه خونه‌ی افتخار کجاس

 

باعث‌ِ افتخار تویی‌ دخترِ توی‌ کارخونه‌

که‌ چرخ‌ِ زنده‌موندن‌ُ دستای‌ تو می‌چرخونه‌

 

باعث‌ِ افتخار تویی‌ سپورِ پیرِ ژنده‌پوش‌

نه‌ این‌ ستون‌ِ سنگی‌ِ لال‌ِ بدون‌ِ چشم‌ُ گوش

 

ستون‌ِ آسمون‌ خراش‌ ! سایه‌ت‌ُ ننداز رو سَرَم‌

تو شب‌ِ بی‌ ستاره‌ هم‌ ، من‌ از تو آفتابی‌تَرَم‌

 

یه‌ روز میاد که‌ آدما تو رُ به‌ هم‌ نشون‌ بِدَن‌

به‌ ارتفاعت‌ لقب‌ِ «پایه‌ی‌ آسمون‌» بِدَن‌

 

اما خودت‌ خوب‌ می‌دونی‌ پایه‌ نداره‌ آسمون‌

اون‌ که‌ زمینی‌ نمی‌شه‌ با حرف‌ِ پوچ‌ِ این‌ُ اون‌

 

پَس‌ مث‌ِ طبل‌ صدا نکن‌ ! نگو بُلن‌ترین‌ منم‌ !

من‌ واسه‌ رسوا کردنت‌ حرف از درختا می‌زنم!‌

 

درختای‌ مُرده‌ هنوز ، خواب‌ِ پرنده‌ می‌بینن‌

پرنده‌های‌ بی‌ درخت‌ رو سیمای‌ برق‌ می‌شینن‌

 

به‌ قدُ قامتت‌ نناز ! آهای‌ ! بلندِ بی‌خبر !

درختا باز قد می‌کشن ، حتا تو سایه‌ی تبر

 

ستون‌ِ آسمون‌ خراش‌ ! سایه‌ت‌ُ ننداز رو سَرَم‌

تو شب‌ِ بی‌ ستاره‌ هم‌ ، من‌ از تو آفتابی‌تَرَم‌

من یه عکس پر غبار از یغما

من سکوتم تو ترانه

من یه فانوس تو زبانه

من نگاه مات و گنگم

تو نگاهی عاشقانه

 

من یه زخمم تو یه مرهم

من به ندرت تو دمادم

من یه باغ گر گرفته

تو مثل نزول شبنم

 

من و تو دو تا عروسک

با چشای تیله ای

من و تو زندونیِ

خاطره های پیله ای

 

من یه عکس پرغبار

از یه ترانه ساز لال

اما تو هنوز مثلِ

باور یک قبیله ای

 

من پر از شکست و تردید

تو شکوه تخت جمشید

من شب شب پره مرده

تو مثل طلوع خورشید

 

من یه شهر بی پرنده

تو یه پیروز یک برنده

بگو تو حراج چشمات

قیمت ستاره چنده

هنوز قهوه شو تنها به عشقت تلخ مینوشه اثر یغما

یه ساله رفتی و اسمت هنوز مونده تو این گوشی...

می‌دونم قهوه‌تو مثل قدیما تلخ می‌نوشی


می‌دونم شب‌ها توی تختت کتابِ شعر می‌خونی

کنارِ پنجره شادی با یه سیگار پنهونی 


هنوزم وقتی می‌خندی رو گونه‌ت چال می‌افته

هنوزم چشم به راهِ یه سوارِ زیبای خفته 


هنوزم عینهو فیلما، یه عشق آتشین می‌خوای

هنوزم روحِ «هـامـونو»، تو جسم «جیمزدین» می‌خوای...


می‌دونم وقتی که بارون

تو شب می‌باره بیداری!

همون آهنگو گوش می‌دی،

هنوز بارونو دوست داری! 


یه ساله رفتی و عطرت هنوز مونده‌ توی شالم

بازم ردت رو می‌گیرن همه تو فنجون فالم


تو وقتی شعر می‌خونی منو یادت میاد اصلن؟

تو یادت موندن اون روزا که دیگه برنمی‌گردن؟ 


همون روزا که از فیلم و شراب و شعر پر بودن

یه کاناپه، دو تا گیلاس، تو و دیوونه‌گیِ من... 


بدون حالا بدون ‌تو یکی دلتنگه این گوشه،

هنوزم قهوه‌شو تنها به عشقت تلخ می‌نوشه


می‌دونم وقتی که بارون

تو شب می‌باره بیداری!

بازم «قمیشی» گوش می‌دی،

هنوز بارونو دوست داری!

من به زخمهام دخیل میبندم از یغما گلرویی

این ترانه گواهیِ فوته، شاعرِ متن پیشِ رو مُرده

بسکه هِی خواب دیده بیداره، بسکه رؤیاشو بالا آورده

 

این شبیه دعای قبل از مرگ، این شروع یه اختتامیه‌س

شکل آژیرِ قرمزه حرفام، تف به تسلیم، تف به آتش‌بس

 

ایدز داره فرشته‌ی الهام، تن واژه کزاز می‌گیره

یه سگِ هار توی لپ تاپه، دستای شعرو گاز می گیره

 

روی مغزم اسید پاشیدن، نفسای مسیح بو می‌ده

دیگه هر حرفِ با پدر مادر، مزه‌ی شاشِ بازجو می‌ده

 

تنها هورا کشیدن آزاده! هایل هیتلر! هیتلرِ قدیس!

زنده‌باد وعده‌های توخالی! زنده‌باد کیک! زنده باد ساندیس!

 

کانگوروها تو کیسه شون گرگه، مامِ میهن سزارین می‌شه

سوسکا به ریش کافکا می‌خندن، دختری هفت ساله زن می‌شه

 

من به زخمام دخیل می بندم، باورم نیست که زمین صافه

مرده‌شورم نمی‌بره دیگه، پاپ بی‌خود خداشو می‌لافه

 

آرزوهامو ارث می‌ذارم، واسه نسلی که شاملو خونده

یه کلیسا نشون بده که تنِ صدتا گالیله رو نسوزونده

 

گول این چشم منجمد رو نخور! دستای من هنوز هم مُشتن

خوش خیالن اونا که فکر کردن با قپانی ترانه‌مو کشتن

 

برای مرگِ اون که با لبخند کتکم می‌زنه عزادارم

من هنوزم به مرگ مشکوکم، من هنوزم تو گور بیدارم

متن ترانه یه دختر اثری از یغما که توسط ابی و شادمهر اجرا شده.

یه دختر تو تراسِ رو به رویی
یه شال سبزو هر روز میتکونه
یه شال سبزو ساده که غروبا
پُر از خاکستره آتش فشونه

پراز خاکسترِ آرزوهایی
که هر روز روی قلبش گُر میگیرن
پر از خاکسترِ خوابای خوبی
که هر شب تو نگاه اون میمیرن

همین چند وقتِ پیش رویاشو توی
خیابون بی بهونه سَر بُریدن
همیشه راهِ پروازشو بستن
همیشه رو خیالش خط کشیدن

براش مرده و زنده فرق نداره
سیاست بازا پیرا و جوونان
همش دنباله قهرمان میگرده
میون شاعرا آوازخونا

رو دیواره اتاقش چندتا عکسه
هدایت کافکا فرخزاد مایکل
یه عکس خاتمی چندتا مدونا
یه عکس تام کروز یه عکس فیدل
براش مرده و زنده فرق نداره
همش دنباله قهرمان میگرد
براش مرده و زنده فرق نداره
همش دنباله قهرمان میگرد
همش دنباله قهرمان میگرد

نمیدونه که تنها توی آینه
باید دنباله قهرمان بگرده
هنوز باور نداره که با دستاش
جهانی میشه ساخت بی ظلم و بَرده

یه دختر تو تراسِ رو به رویی
شبا کنسرتِ فریادش به راهه
صداش میگیره از بس غُصه داره
نمیشه دیدش از بس شب سیاهه

ولی زنگِ صداش میپیچه هر شب
تو شهری که چراغاش رنگِ خونن
دیگه چند وقته که حتی چراغِ
چهار راها میترسن سبز بمونن

میخواد یادِ تمومه شهر بمونه
بهاری که یکی برگاشو دُزدید
درختی که قرنطینه شد آخر
تو فصلی که زمین برعکس میچرخید


صداش لبریزه حرفای نگفتس
سرش لبریزه صد آتش فشونه
یه دختر تو تراسه رو به رویی
یه شال سبزو هر روز میتکونه
یه شال سبزو هر روز میتکونه
یه شال سبزو هر روز میتکونه
 

رانندگی در مستی اثری از یغما

من يه گلايلم که تو اين سرزمينِ شوم راهم به قبرُ سنگِ گرانيت ميرسه
هر روز به قتل ميرسمُ شعرِ من فقط به انتشار شعله ي کبريت ميرسه
دردم هزار سالِ مثِ دردِ حافظهِ  درمونشم همونيه که کشفه رازيِ
نسلي که سر سپرده ي عصر حجر شده به ساقياي ارمنيِ پير راضيِ
وقتي که زندگي يه تئاتره مزخرفهِ تنها به جرعه هايِ فراموشي دل خوشم
راسکول نيکف يه پيرِ زنو شَقِ کرد و من با اون تبر فرشته ي الهامو ميکشيم


هي مست ميکنم مثِ يه بطريِ شراب که وقتي پاش بيوفته يه کوکتِل مولوتوفه
يه مجرم فراري شدم که تو زندگيش درگيره يه گُريزه بدونه توقفِ
هي مست ميکنم مثِ يه بطريِ شراب که وقتي پاش بيوفته يه کوکتِل مولوتوفه
يه مجرم فراري شدم که تو زندگيش درگيره يه گُريزه بدونه توقفِ

فرقي نداره جاده ي جالوسُ راهِ قُم من مستي ام که خوش داره رانندگي کنه
يه ماهي که تو اکواريوم زار ميزنه تا توي اشک هايِ خودش زندگي کنه
بايد تِلو تِلو بخوري اين زمونه رو وقتي که مست نيستي به بن بست ميرسي
تو مستي آدما دوباره مهربون ميشن حتي برادرايِ تويِ ايست بازرسي

" ميخندن به دست تو دست بند ميزنن راهُ براي بردنِ تو باز ميکنن
تو دامِ مورچه ها به سليمان بَدَل ميشي قاليچه ها بدونه تو پرواز مي کنن "

اين باره چندمِ که يه جرمِ مشترک هشتاد تا ضربِ پشتتو هاشور ميزنِ
برگرد خونه حتي اگه با خبر باشي تنها دلِ خودت براي تو شور ميزنه

يه گِلايلي تو اين سرزمينِ شوم راهت به قبرُ سنگِ گرانيت ميرسه
هر روز به قتل ميرسي و شعرِ تو فقط به انتشار شعله ي کبريت ميرسه

هي مست ميکني مثِ يه بطريِ شراب که وقتي پاش بيوفته يه کوکتِل مولوتوفه
يه مجرمِ فراري شدي که تو زندگيش درگيره يه گريزه بدونه توقفِ
هي مست ميکني مثِ يه بطريِ شراب که وقتي پاش بيوفته يه کوکتِل مولوتوفه
يه مجرمِ فراري شدي که تو زندگيش درگيره يه گريزه بدونه توقفِ


یغما گلرویی

بیوگرافی

یغما گلرویی (۶ مرداد ۱۳۵۴ ارومیه) ترانه‌سرا، شاعر، نویسنده و مترجم ایرانی.

«یغماگلرویی» شاعر، ترانه‌سرا، نویسنده، عکاسِ ایرانی در ساعت پنج بامدادِ روز ششمِ امرداد 1354 برابر با / 1975 7 / 28 در بیمارستان «مهر» شهرستانِ «ارومیه» متولد شد. مادرش «نسرین آقاخانی»، پدرش «هوشنگ گلرویی» و خواهری بزرگتر از خود به نامِ «یلدا» داشت. در یک سالگی‌اش خانواده به «تهران» نقل مکان کرد و در خیابان «گیشا» ساکن شد. در دوران ابتدایی سیاهی جنگ و مرگ دوستانِ همکلاسش در بمباران را تجربه کرد. سال دوم دبیرستان بود که به خاطرِ درگیری فیزیکی با ناظم دبیرستان که در مراسم صبح‌گاه به گوش او سیلی زده بود برای دو سال از تحصیل در مدارس روزانه محروم شد و به دبیرستانِ شبانه رفت. در همان‌ سال‌ها به جرمِ «دیوارنویسی» برای چند روز بازداشت و به مدتِ شش ماه مجبور به خارج نشدن از «تهران» شد. در اوایل دهه‌ی هفتاد، با «غزاله علیزاده» آشنا شد و به سفارشِ او به دفترِ نشریه «آدینه» رفت و آمد پیدا کرد و توانست با نویسندگانی چون «فرج سرکوهی»، «مسعودبهنود»، «عمران صلاحی»، «محمدمختاری»، «حمید مصدق»،«علی باباچاهی»، «ناصرتقوایی» دیدار کند. در پاییز سال هفتاد و سه، برای بار نخست با «احمدشاملو» در دهکدی فردیس کرج دیدار کرد و آثار خود را برای او خواند. این دیدار و دیدارهای بعدی باعث مصمم شدنش به ادامه‌ دادنِ راهِ شعر شد. به همراهِ «عزت ابراهیم‌نژاد» کوشید نشریه یی با نامِ «آرمان» را راه‌اندازی کند اما تمامِ مطالبِ جمع‌آوری شده برای شماره نخست به همراه رایانه شبانه از تحریریه به سرقت رفت. در اردی‌بهشت سال هفتاد و هفت نخستین مجموعه شعرِ خود را با عنوان «گفتم: بمان! نماند...» توسط موسسه فرهنگی هنری دارینوش منتشر کرد و بعد از آن حدود سی عنوان کتاب از او در زمینه‌های شعر، ترانه، ترجمه، فیلم‌نامه بازسرایی متون منتشر شده است. به همراهِ «افشین یداللهی»، «نیلوفرلاری‌پو»، «سعید امیراصلانی»، «افشین سیاه‌پوش»، «مهدی محتشم» و... جلساتِ ترانه‌خوانی در خانه‌ی پدری خود برگذار کرد و تداوم این جلسات رفته رفته باعث تشکیلِ «خانه ترانه» شد. بعد از حدود یک دهه در اعتراض به نحوه‌ی گرداندن جلسات با نوشتن یک یادداشت از آن جلسات اعلام جدایی کرد. در فیلم سینمایی «هفت‌ ترانه‌« به کارگردانیِ بهمن‌ زرین‌پور در کنارِ ایرج‌ راد، لعیا زنگنه، سحر جعفری‌جوزانی‌، شروین‌ نجفیان‌ بازی کرده و همچنین درچند مستند مانندِ «سفرنامه»، «شبِ شیدایی»، «خاطره‌های خط‌خطی»، «ترانه در تبعید» و «یغما گلرویی: ترانه‌سرا» حضور داشته است. مقالاتش در نشریه‌هایی مانندِ «فیلم و سینما»، «ترانه‌ی ماه»، «باور»، «گلستان ایران»، «نسیم هراز»، «گوهران»، «شرق»، «اعتماد»، «همشهری» منتشر شده‌اند. از بسیاری چهره‌های فرهنگی مانندِ محمود دولت‌آبادی، جواد مجابی، مسعود کیمیایی، سیمین بهبهانی، سید علی‌صالحی، شیرین عبادی، ایرج جنتی‌عطایی، محمد حقوقی، شمس لنگرودی و... عکاسی کرده است. چندبار به همراه تعداد دیگری از ترانه‌سرایان به اتهام کار با خوانندگان خارج از ایران بازداشت شده .

از او آثار متعددی از جمله شعر، داستان، ترجمهٔ شعر، فیلم‌نامه و غیره منتشر شده است و در ضمن ترانه‌های او توسط خوانندگانی چون سیاوش قمیشی،حامی، هومن جاوید، امیر کریمی، حسن شماعی زاده، معین، امید، ناصر عبدالهی، شادمهر عقیلی، قاسم افشار، سعید شهروز، رضا یزدانی و چند خواننده دیگر اجرا شده است.

 ترانهٔ «تصور کن» که در آلبوم روزهای بی‌خاطرهٔ سیاوش قمیشی اجرا شد را می‌توان از معروف‌ترین ترانه‌های گلرویی نامید.[۲]

ترانه برای سریال‌ها و فیلم‌های سینمایی[ویرایش]

● فیلم‌سینمایی «حکم» کارگردان: مسعود کیمیایی / خواننده: رضا یزدانی ● فیلم سینمایی «رییس» کارگردان: مسعود کیمیایی / خواننده: رضا یزدانی ● فیلم سینمایی «محاکمه در خیابان» کارگردان: مسعود کیمیایی / خواننده: رضا یزدانی ● فیلم سینمایی «هفت ترانه» کارگردان: بهمن زرین‌پور / خواننده: شروین نجفیان ● فیلم سینمایی «سرود تولد» کارگردان: محمد قویتن / خواننده: امین حیایی ● فیلم سینمایی «نسکافه‌ی داغ داغ» کارگردان: امیر قویتن / خواننده: خسرو شکیبایی ● فیلم سینمایی «رفقای فراموش شده» کارگردان: روزبه روحی‌پور / خواننده: رضا یزدانی ● فیلم سینمایی «دموکراسی تو روز روشن» کارگردان: علی عطشانی ● فیلم سینمایی «گام‌های معلق» خواننده: رضا یزدانی ● فیلم سینمایی «کسی از گربه‌های ایران خبر ندارد» کارگردان: بهمن قبادی / خواننده: شروین نجفیان ● ترانه‌ی تیتراژ سریالِ‌ کوچه‌ی اقاقیا ● ترانه‌ی‌ تیتراژ سریالِ‌ توپ گرد ● ترانه‌ی‌ تیتراژ سریالِ‌ عشق‌ِ گمشده‌ ● ترانه‌ی‌ تیتراژ سریالِ متهم‌ گریخت‌ ● ترانه‌ی‌ تیتراژسریالِ کنکوری‌ها ● ترانه‌ی‌ تیتراژ سریالِ‌ بعد از بیداری ● ترانه‌ی‌ تیتراژ سریالِ‌ شب نشینی ● ترانه‌ی‌ تیتراژ سریالِ‌ رانت‌خوار کوچک ● ترانه‌ی‌ تیتراژسریالِ زنده‌گی‌ به‌ شرط‌ِ خنده ● ترانه‌ی‌ تیتراژ سریالِ‌ کمربندها را ببندید ● ترانه‌ی‌ تیتراژ سریالِ‌ مرگ تدریجی رؤیا ● ترانه‌ی‌ تیتراژ سریالِ‌ قلب یخی

کتاب‌ها[ویرایش]

مجموعه شعر‌ها: ● گفتم‌ : بمان‌! نماند... دارینوش 1377 ● مگر تو با ما بودی‌؟ دارینوش 1378 ● این‌جا ایران‌ است‌ و من‌ تو را دوست‌ می‌دارم دارینوش 1382 ● چپقِ صلح دارینوش 1385 ● گریه‌های گربه‌ی خاکستری زخمه 2013 ● باران برای تو می‌بارد نگاه 1392 ● دیوار نوشته‌های انفرادی چاپ نشده

مجموعه ترانه‌ها[ویرایش]

● پرنده‌ بی‌پرنده دارینوش 1379 ● تنهابرای‌ تو می‌نویسم‌، بی‌بی‌ِ باران دارینوش 1380 ● بی‌سرزمین‌تر از باد دارینوش 1383 ● رقص‌ در سلول‌ انفرادی دارینوش 1384 ● تصور كن‌ نگاه 1386 ● رانندگی در مستی زخمه

ترجمه‌ها[ویرایش]

● نه‌! نمی‌خواهم‌ ببینمش‌ / فدریکوگارسیا لورکا دارینوش 1379 ● تمام‌ كودكان‌ جهان‌ شاعرند / شعر جهان دارینوش1381 ● فرشته‌یی‌ در كنار توست‌/ مارگوت‌بیکل/ با ندازندیه دارینوش1383 ● جهان‌ در بوسه‌های‌ ما زاده‌ می‌شود / شعر جهان دارینوش1383 ● باران‌ یعنی‌: تو برمی‌گردی‌! / نزار قبانی دارینوش1384 ● دیوارها سخن‌ نمی‌گویند / احمدکایا / با آیدین آقاخانی نگاه 1383 ● چشمان‌ِ تو قاتل‌ِ منند / مختوم‌قلی فراغی نگاه 1385 ● ماهی‌ِ مست‌ / اورهان ولی‌کانیک نگاه 1385 ● یک فنجان قهوه، دو نخ سیگار / شل سیلوراستاین چاپ نشده ● اگر در انتظار زنی باشی / ریچارد براتیگان چاپ نشده ● خدا در لباس کارگری / کارل سندبرگ چاپ نشده ● زوزه / آلن گینزبرگ چاپ نشده ● یك‌ مرد / اوریانا فالاچی دارینوش 1382 ● نامه‌ به‌ كودكی‌ كه‌ هرگز زاده‌ نشد/ اوریانا فالاچی دارینوش1383 ● جنس‌ ضعیف‌ / اوریانا فالاچی نگاه 1387 ● پنه‌لوپه به جنگ می‌رود / اوریانافالاچی چاپ نشده آثارِ دیگر: ● سلام‌! خانم‌ِ رنگین‌كمان‌! / مجموعه نامه دارینوش 1384 ● پری‌ كوچك‌ / علامت‌گذاری شعرهای فروغ فرخ‌زاد دارینوش 1381 ● مرا به‌ خانه‌ام‌ ببر/ شناخت‌نامه ایرج جنتی‌عطایی دارینوش 1384 ● حافظِ یاغی / علامت‌گذاری و تقطیع دیوان حافظ چاپ نشده ● عاشقانه‌های سلیمان / بازسرایی عهد عتیق چاپ نشده ● مسیح سرگردان / داستان چاپ نشده ● خاطراتِ یک چاقو / داستان چاپ نشده ● ما ترانه‌سراییم / مجموعه‌ای از آثارِ ترانه‌سرایان معاصر چاپ نشده ● زنجیری ‌/ فیلم‌نوشت دارینوش 1382 ● پوکه / فیلم‌نوشت چاپ نشده ● تدفین / فیلم‌نوشت چاپ نشده